شاید شبی گذر کنم از ورطه ی خیال
شاید شبی به خاک سپارم تن وصال
شاید در آستانه ی این بیت گم شـوم
شاید برای یک شب و شاید هزار سال
سیب خیال
آقـا بـیـا و ثـانـیـه هـا را قـرار ده
یک قطره گل برای شروع بهار ده
..........
خاموشی چراغ فرج را علاج کن
آقا ؛ کلید برق جهان را فشار ده !
باید به جـرم عـاشقـی ات اعتراف کرد
بایـد مـیـان حـسـرت تو اعـتـکـاف کرد
..........
تعبیـر خواب زمـزم و کـعبه نگاه توست
باید به دور چشم سیاهت طواف کرد !
ما در تمام عمر مجازات می شویم
قربانی عقاب مکافات می شویم
ما را برای باختن از تو سرشته اند
هر لحظه ای که کیش دهی مات می شویم
محمد عابدینی
1388
ساعت سه تار و عقربه ها ساز می زنند
انگار سیب عمر مرا گاز می زنند
امشب دلم به گفتن یک شعر گرم بود
اما دریـغ، بستر من سخت نرم بود
در ابتدای مصرع اول ربود خواب
از چشم های گرم تغزل قرار و تاب
در بیت خواب قافیه با شب ردیف شد
به به چقدر مصـرع قبلی لطیف شد
پـایین کشید کرکره ی پلک را سپس
پرواز کرد مرغ نگاهم از این قفس
پرواز کرد تا دل مضمون متن ها
ایهام ها، کنایه زدن، عمق بطن ها
شاعر درست در دل رویای نیلگون
ناگاه بی مقدمه گردید سرنگون
ساعت چو روز های دگر روی زنگ بود
شاعر دو ساعتی پس از آن گیج و منگ بود
محمد عابدینی
1390.3.2
من بر کنار گشته ام از مسند حیات
با چای تلخ و شایعه ی شاخه ی نبات
انگار پای ثانیه ها را شکسته اند
این آخرین پلان قصه ی عمر من است، کات!
محمد عابدینی
1388
ابرم، ببار، دشت دلم تشنه زار توست
گنجشک روی شاخه ی دل بی قرار توست
زندانی همیشه ی قلب نمور من
روحم به باد رفته، بدان، کار، کـار توست
محمد عابدینی
1388
باید یکى بیاید از اعماق انتظار
باید دگر سپر شود این قرن بى قرار
باید بیاید آن که قرار است بسپرد
حلقوم شوم فتنه گران را به ذوالفقار
محمد عابدینی
1390.2.16
دارد هوای ثانیه ها سرد می شود
انگار شا خه های غزل زرد می شود
مصراع های حنجره ام آه می کشند
مضمون بیت ها همگی درد می شود
محمد عابدینی
1390
این چند دوبیتی ناشیانه رو با زبان عامیانه توی تاکسی نوشتم
تا تقدیم کنم به همه ی بر و بچه های باصفای پارسی بلاگ
یه جور خداحافظی پارسی بلاگی!
همونطور که اینجا توی پیامرسان گفتم چند روز دیگه مسافرم
فید مرا یک لایک اگر چسبانده باشی
یا موس خود را روی آن چرخانده باشی
سیب خیالم را اگر بو کرده باشی
یا لااقل یک پست از من خوانده باشی
یک بار اگر با بنده صحبت کرده باشی
یا فی المثل با وب کمت چت کرده باشی
حتی به طور ناگهانی، اتفاقی
وبلاگ من را گاه رویت کرده باشی
قطعا بدان یادت میان خاطرم هست
آن لحظه ای که در مدینه می شوم مست
یا لحظه ای که چشم در چشم بقیعم
یا در طواف هفتم و پیمانه در دست
بی معرفت ها می رود از یادشان دوست
نه آدمی چون من که جانم بسته بر اوست
من یک رفیقی داشتم همواره می گفت:
باید برای دوست باشد دوست چون پوست
به یاد همتون هستم
دعا کنین بتونم از این سفر طلایی کمال استفاده رو ببرم
دوستانی که مایلن نامشون نوشته بشه و اونجا براشون دعا کنم
زیر این فید یه لایک یادگاری بذارن
یا علی