سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

چقدر شکر کنم این همه محبّت را
چقدر سجده کنم این شکوه و شوکت را

 دلم خوش است به الطافِ بی نهایتِ تو
تویی که فرض نمودی به خویش رحمت را

 همیشه حفظ نمودی تو آبروی مرا
منی که حفظ نکردم حریم و حرمت را

 برس به داد منِ خسته ای رحیمِ غفور
که بارِ معصیتم کرده طاق طاقت را

 به فکر و جان و تنم قوّتی عنایت کن
که با شکیب تحمّل کنم مشقّت را

 شنیده ام که مناجات و ذکر شیرین است
به کامِ من بچشان طعمِ این حلاوت را

 به شوقِ وصل تو در این مسیر خواهم ماند
که طی کنم به هوای تو این مسافت را

 محمّد عابدینی
11/8/1398


خوشنوشت

خداست آن‌که خودش هست سرپناهِ کسی
خدای باخبر از قصّه‌ی گناهِ کسی

فدای چشمِ خطاپوش و مهربانِ خدا
که مانده خیره به پرونده‌ی سیاهِ کسی

همان دقایقِ اوّل... همان شروعِ دعا
گذشت مثل همیشه از اشتباهِ کسی

بلند می‌شود امّا صدای خشمِ خدا
بلند می‌شود از دل همین‌که آهِ کسی

دلش همیشه سیاهست هر که خوش‌حالست
در آسمانِ دلش از خسوفِ ماهِ کسی

دلم خوش است خدا هست و خوب می‌بیند
اگر چه رفت به تاراج مال و جاهِ کسی

خدا پیام فرستاد: عاشقانه بخند
و حالِ خوبِ خودت را نکن تباهِ کسی

محمّد عابدینی
1398.4.19


مولا تویی، من بنده ام، چیزی ندارم
با لطفِ تو من زنده ام، چیزی ندارم

فقر است سر تا پای من، خالی است دستم
از فقرِ خود شرمنده ام، چیزی ندارم

یک عمر دل بستم به دنیا، مست بودم
حالا ولی دل کنده ام، چیزی ندارم

از بس خطا کردم بدون مکث دادی
در دستِ چپ پرونده ام، چیزی ندارم

مارِ گناه و شرک را در آستینم
با دستِ خود پرورده ام، چیزی ندارم

آنجا که باید گریه می کردم نکردم
حالا که غرقِ خنده ام چیزی ندارم

اصلا خودت می دانی و اوصافِ حُسنت
مولا تویی، من بنده ام، چیزی ندارم

محمّد عابدینی
1393.10.20


خدا کند که ببخشد مرا خدای غفور
خدا کند نشوم از خدای خوبم دور

خدا کند که ببینم چقدر منان است
کنار سفره ی او کائنات مهمان است

خدا کند که خدا موقع حساب و کتاب
به عدل خود نبرد بنده را به سوی عِقاب

خدا خدای من و بنده های بد هم هست
به فکر آخرِ پرونده های بد هم هست

خدا خدای رحیمیست... دیر فهمیدم
و میزبان کریمیست... دیر فهمیدم

وبال و وزر گناه است روی دوش دلم
که زیر این همه آوار پشت من شده خم

امید من به همین سجده های طولانیست
و گر نه زخم دلم قابل مداوا نیست

امید من به همین چشم های بارانیست
امید من به همین اشک های طوفانیست

امید من به همین آیه های قرآنست
کلید قفل همه مشکلات در آنست

امید من به همین روضه های پر اشک است
امید من به علمدارِ صاحب مشک است

امید من به همین جمعه هاست تا هر بار
دعای ندبه بخوانم... و بعد استغفار

و بعد توبه نمایم از انتظار خودم
همیشه بوده ام انگار گرم کار خودم

امید من به خدا بود و هست و خواهد بود
امیدوار به مولای خویش باید بود

محمد عابدینی
1393.5.3


اصلا این ماه عجب حال و هوایی دارد
رمضان در دلِ خود کرب و بلایی دارد

کامِ خشکیده و لب های ترَک خورده ی ما
در تبِ روضه ی تو شور و نوایی دارد

پای سجّاده ی اِحیا و مناجات و سحر
جز ولای تو دلِ ما چه دعایی دارد؟

بار ها عهد شکستیم و تو با ما ماندی
چه کسی جز تو چنین مهر و وفایی دارد؟

مال و جان؟... همسر و فرزند؟... قبول است آقا
کربلایی شدنِ ما چه بهایی دارد؟

دست می گیرد و دل می برد و می بخشد
این حسین کسیت که این گونه عطایی دارد؟

گوشه ی مسجدمان عطر عجیبی پیچید
مجلسِ روضه عجب حاشیه هایی دارد

دلمان لک زده یک بار زیارت برویم
دلِ غمدیده ی ما نیز خدایی دارد

با لبِ تشنه و در گرمی ظهرِ رمضان
بردنِ نامِ تو آقا چه صفایی دارد

محمّد عابدینی
1393.5.2


آسمان دلم ابری است... دلم غم دارد
شب قدر است و جهان عطر تو را کم دارد

یک نفر آدرس قبر تو را می داند
لیلة القدر فقط قدرِ تو را می داند

آیه آیه متکامل شده قرآن در تو
یازده مرتبه نازل شده قرآن در تو

در شب تیره و تاریک، تو بدری بانو
لیلة القدر تر از هر شب قدری بانو

و خداوند قسم خورده نمی سوزاند
هر کسی مهر تو را بر دل خود بنشاند

مهر تو کوثر و نبضِ تپشِ قرآن هاست
مهر تو شان نزول همه ی باران هاست

هر زمان نفس فراموش کند آتش را
مهر تو هست که خاموش کند آتش را

محمد عابدینی
1393.4.29


میان قافیه ها سوز ربنایی نیست
و این که حال و هوای غزل خدایی نیست

برای خلوت زیبای بنده و معبود
در ازدحام خیابان شعر جایی نیست

 هزار بیت سرودم هزار هزار افسوس
برای بندگی شاعرانه نایی نیست

زبان طبع مرا بسته معصیت انگار
که هر چه گوش فرا می دهم صدایی نیست

به انتهای سفر می رسد غزل اما
همیشه آخر خط نقطه ی رهایی نیست

محمد عابدینی
1392/6/28


بگیر ای آسمان دست زمین را

خــــداونــدا گـــرفــتـار گـــنـاهـم
بـبین طـوفان اشـک و درد و آهم

گـره در کـارم افـتـاده ست یا رب
گـره خـورده بـه درگـاهت نگاهم

تــو و دریــای بـی پـایـان عـفـوت
مـن و صـحـرای اعـمـال تــبـاهـم

تو نـازل می کنی بر شب ستاره
عنایت کن به شب های سیاهم

بـگیر ای آسـمان دسـت زمین را
خــــداونــدا گـــرفــتـار گـــنـاهـم

محمد عابدینی
1391/8/4