آقـا بـیـا و ثـانـیـه هـا را قـرار ده
یک قطره گل برای شروع بهار ده
..........
خاموشی چراغ فرج را علاج کن
آقا ؛ کلید برق جهان را فشار ده !
آقـا بـیـا و ثـانـیـه هـا را قـرار ده
یک قطره گل برای شروع بهار ده
..........
خاموشی چراغ فرج را علاج کن
آقا ؛ کلید برق جهان را فشار ده !
باید یکى بیاید از اعماق انتظار
باید دگر سپر شود این قرن بى قرار
باید بیاید آن که قرار است بسپرد
حلقوم شوم فتنه گران را به ذوالفقار
محمد عابدینی
1390.2.16
امشب به پای ثانیه ها هم قرار نیست
گویی برای گفتن شعر اختیار نیست
بر صفحه ی سپید زمستان نوشته ام:
در برف های غربت من ردّ یار نیست
محمد عابدینی
زمستان 1389
آقاجان
بار ها
نام تو را
بر پیشانی بلند آفتاب خوانده ایم
بار ها
میان چک چک قطره های باران
صدای طرد دانه های تسبیحت را شنیده ایم
بار ها
میان ستاره ها تو را گم کرده ایم
و سراغت را از قاصدک ها گرفته ایم
سال هاست چشم گذاشته ایم
و تو قایم شده ای
ما بازی را باختیم آقا
از پشت دیوار غیبت بیرون بیا
محمد عابدینی
1385
آقا جان
مهمان کن
دهر را
به شهادتینی
کنار بستر احتضار ثانیه ها
و من را
به جرعه ای عروج
میان ابهام سایه ها
محمد عابدینی
1385
آقاجان
آه ها
در ازدحام درد ها
راه حنجره ها را گم کرده اند
واژه ها
با زنبیل های خالی
از بازار ملکوت باز گشته اند
و تمنا ها
بر دامن ظهور چنگ زدهاند
آقاجان برگرد
محمد عابدینی
1385