سفارش تبلیغ
صبا ویژن

سیب خیال

پشت پرچین های تو

تا دعای خیرِ من در بندِ آمین‌های توست
حالِ من ویران‌تر از مضمونِ نفرین‌های توست

گاه نفرت را کمی لبخند پنهان می‌کند
بطنِ تحسین‌های تو هم‌زادِ توهین‌های توست

از همان اوّل برایم بود روشن مثلِ روز
سرکشی‌های تو پشتِ قابِ تمکین‌های توست

گر چه بد تا کردی امّا انتظاری از تو نیست
نارفیقی حکمی از احکامِ آئین‌های توست

گاه انسان زخم‌ها را سخت باور می‌کند
می‌تپد قلبی که در چنگالِ شاهین‌های توست

آه... با این حال گاهی می‌شوم دلتنگ باز
باغِ سبزِ خاطراتم پشتِ پرچین‌های توست

شعر می‌خوانم برایت!... خوش‌خیالی تا کجا؟!
شک ندارم عشق هم جزء دیسیپلین‌های توست!

محمّد عابدینی
4 مرداد 1398


روزشمار محرّم

زخمی عمیق داغِ تو بر دل نشانده است
عشقِ تو کار را به کجاها کشانده است؟

جوری دلم گرفته که انگار محتشم
بالای منبرِ غزلم روضه خوانده است

حسّی غریب... خواهشی از جنسِ آسمان
از بامِ شعر، مرغِ دلم را پرانده است

در حسرتِ عزای تو تقویمِ قلبِ من
ذی‌القعده را به ماهِ محرّم رسانده است

دارد به گوش می‌رسد از دور نوحه‌ای...
تا ماهِ ماتمِ تو چهل روز مانده است

محمّد‌عابدینی
31تیر98


برای خمینی نیجریه

در گلو بغضِ خسته‌ای دارم، هستم از این همه ستم شاکی
جانِ شیعه رسیده بر لب‌ها، از غم و رنجِ شیخ زکزاکی

روسفیدی در این جهانِ سیاه، ایستادی به پای باورِ خود
مردِ میدانِ کارزار و جهاد، عالِمِ انقلابی و خاکی

مدّعی تا دلت بخواهد هست، یاوه و حرفِ مفت بسیار است:
شیخ‌ِ برجام و سازش و تسلیم، شیخ‌ِ تحقیر و خشم و هتّاکی

شیخِ مظلومِ شعرِ من امّا، مردِ عزم و اراده و عمل است
شش پسر داده پیش از این... یعنی، از شهادت ندارد او باکی

این نفس‌های آخرینت را، نذرِ کردی برای آخرتت
جای تو آسمانِ قربِ خداست، بال بگشا! تو مرغِ افلاکی

محمّد عابدینی
1398.4.23


تقدیم به بانوی بزرگوارِ خانه‌ام که بارِ سنگینِ سختی‌های زندگی‌ام همیشه روی شانه‌های صبورش بوده است:

پشتِ فرمانم و دلم با توست، شهر لبریز از ترافیک است
حسّ و حالم به قولِ غربی‌ها، اصطلاحاً کمی رمانتیک است

چند روزیست غرق در فکری، من حواسم به توست، می‌دانم
آسمانِ دلِ پرِ از رازت، گاه پُر نور و گاه تاریک است

می‌رسد کارِ دل به جایی که، گاه احساس می‌کند دیگر
جای انگشت روی ماشه و بعد...، آری انگار وقتِ شلیک است

آدمیزاد عادتش این است، لحظه‌ای شاد و لحظه‌ای غمگین
مرزِ بینِ عذاب و خوشبختی، غالباً بسیار باریک است

زندگی کن ولی مواظب باش، عشق اخلاقِ مبهمی دارد
رند و بی‌رحم و سرکش و مغرور، عشق مانندِ اسبِ تاجیک است

حالِ تو ناخوش است... این را من، کاملاً درک می‌کنم، امّا
پای احساسِ خود زنانه بایست، کارِ شیطان فریب و تشکیک است

گرچه دلسرد و خسته‌ای امّا، همسرم صبر کن بخاطرِ من
اندکی بیشتر تحمّل کن، موسمِ عاشقانه نزدیک است

محمّد عابدینی
1398.4.22


خوشنوشت

خداست آن‌که خودش هست سرپناهِ کسی
خدای باخبر از قصّه‌ی گناهِ کسی

فدای چشمِ خطاپوش و مهربانِ خدا
که مانده خیره به پرونده‌ی سیاهِ کسی

همان دقایقِ اوّل... همان شروعِ دعا
گذشت مثل همیشه از اشتباهِ کسی

بلند می‌شود امّا صدای خشمِ خدا
بلند می‌شود از دل همین‌که آهِ کسی

دلش همیشه سیاهست هر که خوش‌حالست
در آسمانِ دلش از خسوفِ ماهِ کسی

دلم خوش است خدا هست و خوب می‌بیند
اگر چه رفت به تاراج مال و جاهِ کسی

خدا پیام فرستاد: عاشقانه بخند
و حالِ خوبِ خودت را نکن تباهِ کسی

محمّد عابدینی
1398.4.19


نیسان سواران کوی دوست!

اردوی جهادی

سال 1392

خراسان شمالی

شهرستان فاروج

پروژه‌ی آب‌رسانی به یکی از روستاهای محروم

این اردو یه تجربه بسیار شیرین توی زندگیم بود و همراهی با بچه‌های مخلص و باصفای گروه این شیرینی رو مضاعف کرده بود. طوری که هنوزم هر وقت خاطراتش یادم میاد یا با بچه‌ها برخورد می‌کنم طعم خوبش توی ذائقه‌ی ذهنم تکرار می‌شه.

توی مدل‌های مختلف تبلیغی این دو رو خیلی دوست دارم: تبلیغ گروه جهادی و تبلیغ راهیان نور

و به دلایلی مدت‌هاست از هر دو محرومم

خدا رو چه دیدید؟ شاید به بهونه‌ی همین پست فرجی حاصل شد و دوباره لیاقتشو از خدا هدیه گرفتم‌

 اللهم ارزقنا


اسپیلبرگ نامه

اخیراً وقتی را اختصاص دادم و فیلمِ لینکلن (2012) اثرِ دیگری از آقای استیون اسپیلبرگ را تماشا کردم. کارگردانی اسپیلبرگ وقتی با بازی درخشانِ دنیل دی لوییس در هم آمیخته بشود نتیجه قطعاً تسخیرِ چشم و ذهنِ هر بیننده‌ای خواهد بود. البته نه بیننده‌های آگاهی که حواسشان کاملا جمع است تا در گرماگرمِ این شعبده‌های سحرآمیزِ سینمایی گنجشکِ رنگ‌شده‌ای جای قناری قالبشان نشود!

محوریّت در قصّه‌ی این فیلم تلاش آبراهام لینکلن شانزدهمین رئیس جمهور آمریکا برای پایان دادن به جنگِ داخلی آمریکا و تلاش برای تصویبِ سیزدهمین اصلاحیّه‌ی قانون اساسی در جهتِ لغوِ قانونِ برده‌داری پیش از پایانِ این جنگ است.

دو تجربه‌ی شاخصِ سینمایی با این موضوع پیش از این فیلم عبارتند از فیلمِ آبراهام لینکلن اثر دی دبلیو گریفیت با بازی والتر هاستون و فلیم آقای لینکلن جوان اثر جان فورد با بازی هنری فوندا با سبک سینمای کلاسیک آمریکا که البته میتوان ساخته‌ی اسپیلبرگ را بسیار درخشان‌تر از آن دو اثر دانست.

فیلم‌برداری چشم‌گیرِ این فیلم کارِ جانوس کامینسکی است و نویسندگی آن را تونی کاشنر بر اساسِ دو فصل از کتابِ پرفروشِ "تیمِ رقیبان، نبوغِ سیاسی آبراهام لینکلن" نوشته‌ی دوریس کرنز گودوین برعهده داشته است. کاشنر نویسنده‌ای باهوش و دقیق است که خوب بلد است پیچیدگی‌ها و گره‌های موردِ نظر خود را در بدنه‌ی داستان کار بگذارد. مثلاً حتماً برایتان جالب است که در این فیلم از جان ولیکس بوث که در آوریلِ 1865 لینکلن را ترور کرد حتّی نامی به گوش نمی‌خورد!

البته این تنها حقیقتی نیست که در این فیلم پنهان می‌شود. در کل می‌توان گفت lincoln هم مثل the post که دو ماه پیش در موردش پستی منتشر کردم تلاشی است برای بزکِ چهره‌ی نادموکراتیکِ آمریکا.

شاید از صراحت و تیزی لحنم خوشتان نیاید و آن را زیاده‌روی بدانید. امّا اگر قسمت‌های پایانی فیلم را تماشا کنید نظرتان عوض خواهد شد. این فیلم با رسالتِ قهرمان‌سازی در پلانِ آخر با مرگ و البته به تعبیرِ رئیس‌ جمهور اسبق و نیویورک‌پرستمان سید محمّد خاتمی با شهادت لینکلن به پایان می‌رسد. لینکلن درست پیش از این پایان قهرمانانه در گفتگو با همسرش بزرگ‌ترین آرزوی خود را سفر به اورشلیم عنوان می‌کند!

البته به نظر می‌رسد نامزدی کسب 12 اسکار جایزه‌ی مناسبی برای این خوش‌خدمتی حرفه‌ای به سیاست‌های حیله‌گرانه‌ی کشور متبوعش به حساب می‌آید.

محمّد عابدینی
1398.4.18


پدر درخترانه

تقدیم به دختر عزیزم طوبا

نوبتِ عشق می‌رسد کم‌کم، می‌رود دستِ شعر سمتِ قلم
می‌نویسم برای جانِ پدر، می‌نویسم برای دخترکم

با خودم حرف می‌زنم گاهی، مثلاً این سوالِ ساده و سخت:
چقدر دوست دارمت طوبا؟ پاسخش هست در دلم مبهم

قلبِ من ملکِ توست سرتاسر، عشق یعنی همین و بس... هر چند
سهمِ بابایت از محبّتِ تو، هست گاهی زیاد... گاهی کم

فکر و ذکر تو ثانیه‌ای، پدرت را رها نخواهد کرد:
نکند طعم غصّه را بچشد، در دل دخترم نباشد غم

پدرت حاضرست صدها بار، جانِ خود را فدا کند که دمی
ننِشیند خدای ناکرده، روی گلبرگِ چشمِ تو شبنم

تو که لبخند می‌زنی پدرت، زیر و رو می‌شود تمام دلش
آه... تکلیفِ دل مشخّص نیست، اشک و لبخند همزمان با هم

آسمان سنگ هم ببارد باز، پدرت سرپناهِ محکمِ توست
پس به قانونِ دخترانه بگیر، دستِ بابای خویش را محکم

محمّد عابدینی
1398.4.13


پرایدیانه

یکی از هیجان‌انگیزترین لحظات پارادوکسیکالی که فقط یه #آریایی_اصیل می‌تونه اون را تجربه کنه شنیدن خبر اسقاط #پهباد فوق پیشرفته RQ-4A آمریکایی توسط سامانه‌ی پدافند موشکی #سپاه از رادیوی ضبط #پراید سایپانشانِ دولتیه که البته ضبط جز آپشن‌هاش بوده و بعدا خریداری و نصب شده!


شیخ ابراهیم زکزاکی

خبرِ ارتحالِ امام
باید همان روز تکذیب می‌شد
همان روز که فقیهان ردایش را
بر دوش خامنه ای گذاشتند
خمینی سی سال است هنوز دارد نفس می‌کشد
سی سال است دارد با سرانگشتان ولایتش
دنیا را برای ظهور چراغان می‌کند
حسینیه همان است و صندلی همان
از جماران هم که راهی نیست تا کشوردوست
نه!
یک بار کافی نیست
خبر ارتحال امام
باید بارها تکذیب شود
یک‌بار وقتی سید حسن نصرالله
با تکیه بر وعده های نصرت الهی
گنبد آهنین امّا زنگ‌زده‌ی اورشلیم را
روی سر اسرائیل آوار می‌کرد
یک بار وقتی شیخ نمر
با قطره‌های پرحرارتِ خونش
زمستانِ ریاض را به آتش می‌کشید
یک‌بار وقتی شیخ عیسی قاسم
مرداب قحطی‌زده‌ی بحرین را
مانند بحری به مهمانی طوفانِ انقلاب می‌برد
یک‌بار وقتی سید الحوثی
زمین خواب‌رفته‌ی یمن را
روی خطّ گسل‌های ظلم و استبداد
به زلزالِ بیداری اسلامی می‌کشاند
یک‌بار وقتی جبروتِ ملکوتی سیستانی بزرگ
آسمان و زمین و دریای عراق را
قبرستانِ دواعش غربی و عربی می‌کرد
خبرِ ارتحالِ امام باید هر روز تکذیب شود
در سوریه
در مصر
در لیبی
در افغانستان
در پاکستان
خمینی هر روز دارد زنده‌تر می‌شود
صدایش هر روز دارد رساتر می‌شود
خوب گوش کن
لابلای زاری اهالی زاریا
از گوشه‌ی زندان های نیجریه
و از حلقومِ زخمی شیخ ابراهیم زکزاکی
صدای رسای خمینی را خواهی شنید!

محمّد عابدینی
1398.4.12